۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

نگاه عاشقانه رضاشاه به خلیج‌فارس هنگام نجات خوزستان از چنگال انگلیس و شیخ‌خزعل

فوق‌العاده‌ تأسف‌خيز است‌، كه‌ در تمام‌ دوره‌ سلطنت‌ قاجاريه‌، كسی به‌فكر تهيّه‌ چند كشتی معتبر در اين‌ گذرگاه‌ مهم‌ نيفتاده‌، امر اين‌ شريان‌ بزرگ‌ تجارتی را مهمل‌ گذاشتن‌ و به‌تفرّج‌ در چمن‌ سلطانيه‌ و شكار جرگه‌ اطراف‌ تهران‌ و عشرت‌ «عشرت‌آباد» پرداختن‌ شخص‌ را متعجب‌ و خشمناك‌ میكند. آيا میشود خليج‌ فارس‌ را فراموش‌ كرد؟ واقعاً زمامدار مملكت‌ چقدر بايد در خواب‌ باشد كه‌ اين‌ موقع‌ مهم‌ را نبيند!
خليج‌ فارس‌ را اولين‌ عرصه‌ كشتيرانی انسان‌ بايد دانست‌. از كشفيات‌ و حفريات‌ بحرين‌ و حوالی بوشهر معلوم‌ شده‌ است‌ كه‌ بيش‌ از هزار سال‌ قبل‌ از ميلاد در خليج‌ فارس‌ مؤسسات‌ بحرپيمايی داير بوده‌ است‌. از عهدی كه‌ اولين‌ دولت‌ مقتدر در حدود خليج‌ فارس‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ تا امروز هيچ‌ پادشاه‌ دورانديش‌ و ترقّی طلبی از ياد خليج‌ فارس‌ غافل‌ نبوده‌ است‌. در تاريخ‌ عالم‌، نخستين‌ اسمی كه‌ از دريا برده‌ میشود ذكر اين‌ خليج‌ است‌. قريب‌ چهارهزار سال‌ قبل‌ از ميلاد پادشاهان‌ كلده‌ در اين‌ دريا كشتی رانده‌ و حتی به‌بحر عمان‌ نيز دست‌ انداخته‌اند. تجارتی كه‌ در عهد فنيقيها و بابليها در اين‌ بحر میشده‌ بیاهميت‌ نيست‌. امتعه‌ آسيای جنوبی از اين‌ راه‌ به‌بازارهای اروپای جنوبی نقل‌ میشد. داريوش‌ كبير سطح‌ خليج‌ فارس‌ را از سفاين‌ ايران‌ مستور نمود و اسكندر در سيصدوبيست‌وپنج‌ قبل‌ از ميلاد وقتی به‌كنار «سند» رسيد «نثاركوس‌» اميرالبحر خود را امر داد كه‌ بحر عمان‌ و خليج‌ فارس‌ را گردش‌ كند. او نيز از «سند» تا شط‌العرب‌ را متهورانه‌ سياحت‌ كرد. «تراژان‌» سردار رومی بعد از غلبه‌ بر آسيای غربی بیاختيار خود را به‌خليج‌ فارس‌ رسانيده‌ و در آن‌ به‌كشتیرانی مشغول‌ شد. در عهد ساسانيان‌، ايـن‌ گذرگاه‌ مهم‌، تجارت‌ دنيای متمدن‌ را از روی سينه‌ خود عبور میداد و از اقصـای آسيا،
اجناس‌ مختلفه‌ در آن‌ وارده‌ شده‌ و در انتهای خليج‌ به‌دست‌ كاروان‌ و قوافل‌ سپرده‌ میشد.
بيدارترين‌ ملت‌ آنهايی بوده‌اند كه‌ بيشتر به‌خليج‌ فارس‌ اعتنا میكرده‌اند. تذكّر تاريخ‌ اين‌ دريا نكته‌ فوق‌ را ثابت‌ میسازد. دولت‌ ايران‌ در زمانی كه‌ تاريخش‌ روشن‌ است‌، توجّهاتش‌ به‌طرف‌ اين‌ آبها جزرومد غريبی داشته‌ است‌. مدّ آن‌ در عهد جلوس‌ پادشاهان‌ توانا، مثل‌ سلاطين‌ اول‌ و سوم‌ صفويه‌ و قهرمان‌ افشار و جزر آن‌، در ادوار ضعف‌آور شاه‌ سلطان‌حسين‌ و قاجاريه‌ است‌. توجه‌ دول‌ دريانورد اروپا به‌خليج‌ فارس‌ در عهد صفويه‌ شروع‌ شد. تجارت‌ اين‌ دريا، خاصه‌ ابريشم‌ ايران‌، رشته‌ای بود كه‌ تجار طماع‌ را به‌اين‌ دريا میكشيد. در عهد شاه‌اسمعيل‌ اول‌، پرتغاليها كه‌ ملاح‌ و سياح‌ معروفشان‌ «واسكودگاما» پيشرو دريانوردان‌ عهد بود، به‌خليج‌ فارس ‌راه‌ يافتند. در 913 «آلفونس‌ دالبوكرك‌» با سفينه‌ای چند به‌«مسقط‌» وارد شده‌ سپس‌ شهر«هرمز» را به‌دادن‌ ماليات‌ ساليانه‌ مجبور كرده‌ و بعدها آنجا را كاملاً قبضه‌ نمود و محل‌ قلاع‌ نظامی و استحكامات‌ كرد. بنا بر قول‌ مورخين‌ اروپايی در اين‌ زمان‌ «هرمز» چهل‌هزار سكنه‌ داشته‌ است‌. پرتغاليها بعد از تصرف‌ اين‌ موقع‌ مهم‌، كه‌ مركز عمليات‌ نظامی و تجارتی آنها شد، به‌تدريج‌ كه‌ تمام‌ بنادر و سواحل‌ خليج‌ ايران‌، خاصه‌ نقطه‌ای كه‌ امروز بندرعباس‌ نام‌ دارد. و پرتغاليها آن‌ را «كامبرون‌» خواندند غلبه‌ نمودند، و بيش‌ از يك‌ قرن‌ صاحب‌ اختيار خليج‌ فارس ‌شده‌ و هيچ‌ كشتی را بدون‌ دادن‌ باج‌، رخصت‌ ورود و خروج‌ نمیدادند.
قدرت‌ آنها به‌درجه‌ای رسيد كه‌ تا مسافتی در داخله‌ مملكت‌ هم‌ دخالت‌ كرده‌ و حکام را به‌انقياد خود وامی داشتند و دولت‌ صفويه‌ را به‌چيزی نمیشمردند.



شاه‌عباس‌ بعد از نظم‌ داخله‌ متوجه‌ دريای فارس‌ شد و به‌معاضدت‌ دولت‌ انگليس‌ كه‌ در اين‌ وقت‌ حاضر برای شركت‌ در جنگ‌ و طرد پرتغاليها شده‌ بود، بر سواحل‌ خليج‌ فارس‌ حمله‌ برد. در 1023 داودخان‌ حاكم‌ فارس‌ را به‌تصرّف‌ بندرعباس‌ گماشت‌ و در 1031 با انگليس‌ عهدنامة‌ مفيدی بست‌. دو ماه‌ تمام‌ حصار «هرمز» محصور بود. ايرانيها در اين‌ جنگ‌ به‌قدری رشادت‌ و لياقت‌ بروز دادند كه‌ امروز من‌ از تذكر آن‌ به‌وجد آمده‌ سختيهای اين‌ كشتی كثيف‌ و دريای منقلب‌ را فراموش‌ میكنم‌. ايرانی در هر عهدی كه‌ قائد توانايی دارد، تواناست‌ و روزی كه‌ دولتش‌ ضعيف‌ است‌، ضعيف‌ و عبارت‌ «الناس‌ علی دين‌ ملوكهم» بيش‌ از همه‌ جا در ايران‌ مصداق‌ پيدا میكند. اين‌ اسباب‌ تأسف‌ است‌ زيرا كه‌ من‌ ميل‌ دارم‌ ملتی كه‌ امروز به‌خدمت‌ آن‌ قيام‌ كرده‌ام‌، ثبات‌ خلق‌ و استقلال‌ ذات‌ و اعتماد بر نفس‌ داشته‌ باشد، تا بيشتر فرمانده‌ از فكر و شمشيرش‌ استفاده‌ كند و مملكت‌ سعادتمندتر باشد. اما چه‌ چاره‌، كه‌ سلاطين‌ سلف‌، باب‌ هر قسم‌ تعليم‌ را جز درويشی و عيّاشی و لاقيدی بر روی خلق‌ بستند، و از اعمال‌ ناشايست‌ و سستی ارادة‌ خود درس‌ بسيار وخيمی به‌مردم‌ دادند. سابقاً اشاره‌ كردم‌ كه‌ در فاصلة‌ قليل‌ ميان‌ عهد شاه‌سلطان‌حسين‌ و نادر، چگونه‌ ملت‌ ايران‌ از حضيض‌ سستی به‌اوج‌ قدرت‌ و توانايی رسيد. اوضاع‌ خليج‌ فارس‌ هم‌ مثل‌ اخلاق‌ ملت‌ ايران‌ بود.
شاه‌عباس‌ قريب‌ چهارصد توپ‌ از قلعة‌ هرمز گرفت‌. پرتغاليها تسليم‌ شدند و تمام‌ متصرفات‌ و مؤسسات‌ و قلاع‌ خود را به‌ايران‌ واگذاشتند، به‌استثنای صيد مرواريد در بحرين‌ و حق‌ گمرك‌ در جزيره‌ قشم‌. و شاه‌ به‌شرط‌ آنكه‌ فقط‌ تاجر باشند و در سياست‌ وارد نگردند، به‌آنها اجازه‌ اقامت‌ داد و قلاع‌ آنها را محل‌ ساخلو ايران‌ ساخت‌. حتی انگليسيها را هم‌ با آن‌ همه‌ مساعدت‌كه‌ به‌وسيله‌ بحريه‌ خود كرده‌ بودند درخليج‌ فارس‌، تصرف‌ و اختياری نداد چون‌ برافراشتن‌ بيرق‌، خاص‌ دولت‌ ايران‌ بود، شاه‌ اجازه‌ داد كه‌ دولت‌ انگليس‌ هم‌ فقط‌ يك‌ بيرق‌ بلند كند.
بعد از شاه‌عباس‌ تدريجاً ايران‌ خليج‌ خود را فراموش‌ نمود و اعراب‌ آن‌ سوی مرز دست‌ تطاول‌ دراز كرده‌ در آب‌ و در خشكی به‌دزدی و راهزنی مشغول‌ گشتند و عمال‌ دولت‌ را بیاختيار ساختند. نادرشاه‌ با نظر دوربين‌ خود اهميت‌ خليج‌ فارس‌ را دريافت‌ و چون‌ ملت‌ ايران‌ تاج‌ پادشاهان‌ خود را به‌او تقديم‌ كرد، بدواً به‌دريا روی آورد. تمام‌ سواحل‌ و جزاير خليج‌ فارس ‌را منقاد نمود. اين‌ پادشاه‌ اگر مجال‌ میيافت‌، بحريه‌ صحيحی ايجاد مینمود. مقدمات‌ آنرا به‌اين‌ ترتيب‌ فراهم‌ آورد كه‌ در شمال‌ و جنوب‌ كارخانه‌ كشتیسازی ايجاد كرد و از مازندران‌ به‌بنادر، چوب‌ حمل‌ مینمود و استادان‌ انگليسی را برای تعليم‌ و تربيت‌ ايرانيان‌ اجير كرد و قرب ‌سی كشتی جنگی در خليج‌ فارس‌ به‌حركت‌ آورد و پرتغاليها و هنديها و انگليسيها را مزدور سفاين ايران‌ ساخت‌ تا ايرانيان‌ عملاً دريانوردی بياموزند. اما چه‌ سود كه‌ دورة‌ اقتدار اين‌ شاه‌ طولی نكشيد. با رفتن‌ او، كشتيها نيز پراكنده‌ و تارومار گرديد و دولت‌ قاجار كه‌ بعد از دولت‌ كم‌ دوام‌ زنديه‌ تثبيت‌ يافت‌، از آن‌ بحريه‌ كه‌ شالوده‌اش‌ ريخته‌ شده‌ بود، نتوانست‌ استفاده‌ كند وحتی بقايای آن‌ را جمع‌ آورد. يكی از سياحان‌ اروپا كه‌ يك‌ قرن‌ بعد از نادر به‌بنادر آمده‌ گويد « در سواحل‌ ايران‌ استخوانبدی كشتيهای عهد نادر را ديدم‌ كه‌ چون‌ مال‌ بیصاحب‌ ريخته‌ وپاشيده‌ بود و محافظ‌ و مراقبی نداشت‌
در ضمنی كه‌ اوراق‌ تاريخ‌ خليج‌ فارس‌ را از پيش‌ نظر میگذرانم‌ بار ديگر سيمای محبوب‌ كريم‌خان‌ پيش‌ چشمم‌ مجسم‌ میشود. اين‌ سلطان‌ را من‌ دوست‌ دارم‌ و بیاندازه‌ احترام‌ میكنم‌ زيرا كه‌ بعد از شاه‌عباس‌ و نادر، و شايد بهتر از اين‌ دو پادشاه‌، راه‌ ترقی مملكت‌ را دريافته‌ بود و از اين‌ جهت‌ هم‌ّ خود را به‌توسعة‌ تجارت‌ و صنعت‌ مصروف‌ میكرد.
در اوضاع‌ خليج‌ فارس‌ مهر مخصوص‌ اخلاق‌ او پديدار است‌. زيرا كه‌ بعد از مصفا كردن‌ ايران‌ از وجود رقبای خود، بیتأمل‌ به‌خليج‌ فارس‌ روی آورد. خارجيان‌ را نوازش‌ كرد و آنها را به‌تجارت‌ تشويق‌ نمود و آزادی بخشيد، اما در تحت‌ نظر عمال‌ ايرانی، تا جز به‌تجارت‌ نپردازند.

سفرنامۀ خوزستان به قلم رضاشاه