اندیشهها و کردارهای پیچیده و جایگاه برجستۀ ملکمخان در میان روشنفکران صدر مشروطه سبب شد که از زمان فعالیت او تا به کنون قضاوتهای بسیار ضد و نقیضی نسبت به شخصیت و نیز فعالیتهای نظری و عملی او ابراز شود. تفاوتهای داوری نیز از جمله ناشی از این امر بوده است که از همان دورۀ فعالیت سیاسی ملکم تاکنون هر پژوهشگر یا فعال سیاسی با هر نوع گرایش فکری که در هر سطحی به روزگار مشروطیت پرداخته است خود را ناگزیر دیده نسبت به او داوری کند. اما پیچیدگی جایگاه یگانۀ او در نهضت مشروطه چه بسیار اندیشمندان و سیاستپیشگانی را که به اشتباه نینداخت و چه حب و بغضهایی را که برنینگیخت! کار به جایی میرسد که سیاستمدار شایستهای چون احتشامالسلطنه نسبت به ملکم با تحقیر میگوید:
آنچه از او ظرف چند سال همقطاری دیدم این است که خیلی شهرتپرست و شارلاتان بود، علوم و اطلاعاتش خیلی سطحی و به هیچ مکتبی داخل نگردید و از هیچ کتبی خارج نشده بود. وقتی اسم ملکمخان در ایران شهرت یافت که مردم ایران علیالخصوص کسانی که از پایتخت دورتر بودند، از اوضاع فرنگ و ترقیات و تمدن جدید که نصیب ممالک آن قاره شده بود خبری نداشتند و هر اظهار اطلاع مختصری برای آنها خیلی اهمیت داشت. علیرغم سیاهکاریهایی که در مدت نیمقرن مرتکب شد و افتضاحی که سر قضیۀ امتیاز لاطاری بالا آورد و کلاهبرداری از یک کمپانی انگلیسی و محاکمۀ او در محاکم لندن و اخراج با بدنامی و بیآبرویی از انگلیس معذالک، ملکم با استفاده از ضعف و زبونی مظفرالدینشاه و فساد و تباهی رجال و دربار و دولت و جعل و بیاطلاعی مردم به کمک وقاحت و پُررویی ذاتی، آن شهرت و معروفیت اولیه را همچنان در ایران حفط نمود و حتی در طی این مدت نسبتاً طولانی، اشتهار کاذب خود را بسط داد و توسعه هم داد.
(خاطرات احتشامالسلطنه)
فراموشخانه
فراموشخانۀ ملکمخان نخستین سازمان سیاسی-اجتماعی نوین در ایران است. این سازمان در سالهای ١٢٣٧ یا ١٢٣٨ خورشیدی با کسب اجازه از ناصرالدینشاه - که قطعاً از کم و کیف آن اطلاع نداشت - تأسیس شد. با تأسیس فراموشخانه بود که ملکمخان به عنوان یک سازماندهنده و رهبر پای به عرصۀ فعالیت سیاسی گذاشت. فریدون آدمیت در کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون (صفحۀ ٦٤) مینویسد که پانزده سال پیش از ایجاد فراموشخانه، نظیر آن را میرزافتحعلی آخوندزاده خواست (١٢٢٤ خورشیدی) در فققاز بر پا سازد.
از نظر تشکیلاتی، سازمان فراموشخانه از سازمانهای مخفیای که نخست در انقلاب کبیر فرانسه برای سازماندهی جنبش انقلابی تأسیس شدند و نیز از مجامع سرایای که با مقاصد سیاسی در قرن نوزدهم در اروپا گسترش یافتند، الگوبرداری شده بود. ملکمخان در صحبت با ویلفرد بلُنت به این امر اشاره میکند:
من به اروپا رفتم و سیستمهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی غرب را مطالعه کردم. من با روح و جوهر فرقههای مختلف مسحیت و با سازمانهای جوامع سری و فراماسونری آشنا شدم و طرحی را در نظر گرفتم که ترکیبی از خرد سیاسی اروپا و تعقل مذهبی آسیا باشد.
(محمد محیط طباطبایی، مجموعه آثار ملکمخان)
ملکمخان که میدانست حفظ فراموشخانه در چنان شرایط اجتماعی تا چه حد مشکل است، تا آنجا پیش رفت که ناصرالدینشاه را به ریاست افتخاری آن برگزید. با این حال، فراموشخانه به سرعت با موج مخالفتهای درباریان و دیوانسالاران و نیز روحانیان مواجه شد و سرانجام در سال ١٢٤٠ به دستور حکومت تعطیل شد.
آنچه از او ظرف چند سال همقطاری دیدم این است که خیلی شهرتپرست و شارلاتان بود، علوم و اطلاعاتش خیلی سطحی و به هیچ مکتبی داخل نگردید و از هیچ کتبی خارج نشده بود. وقتی اسم ملکمخان در ایران شهرت یافت که مردم ایران علیالخصوص کسانی که از پایتخت دورتر بودند، از اوضاع فرنگ و ترقیات و تمدن جدید که نصیب ممالک آن قاره شده بود خبری نداشتند و هر اظهار اطلاع مختصری برای آنها خیلی اهمیت داشت. علیرغم سیاهکاریهایی که در مدت نیمقرن مرتکب شد و افتضاحی که سر قضیۀ امتیاز لاطاری بالا آورد و کلاهبرداری از یک کمپانی انگلیسی و محاکمۀ او در محاکم لندن و اخراج با بدنامی و بیآبرویی از انگلیس معذالک، ملکم با استفاده از ضعف و زبونی مظفرالدینشاه و فساد و تباهی رجال و دربار و دولت و جعل و بیاطلاعی مردم به کمک وقاحت و پُررویی ذاتی، آن شهرت و معروفیت اولیه را همچنان در ایران حفط نمود و حتی در طی این مدت نسبتاً طولانی، اشتهار کاذب خود را بسط داد و توسعه هم داد.
(خاطرات احتشامالسلطنه)
فراموشخانه
فراموشخانۀ ملکمخان نخستین سازمان سیاسی-اجتماعی نوین در ایران است. این سازمان در سالهای ١٢٣٧ یا ١٢٣٨ خورشیدی با کسب اجازه از ناصرالدینشاه - که قطعاً از کم و کیف آن اطلاع نداشت - تأسیس شد. با تأسیس فراموشخانه بود که ملکمخان به عنوان یک سازماندهنده و رهبر پای به عرصۀ فعالیت سیاسی گذاشت. فریدون آدمیت در کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون (صفحۀ ٦٤) مینویسد که پانزده سال پیش از ایجاد فراموشخانه، نظیر آن را میرزافتحعلی آخوندزاده خواست (١٢٢٤ خورشیدی) در فققاز بر پا سازد.
از نظر تشکیلاتی، سازمان فراموشخانه از سازمانهای مخفیای که نخست در انقلاب کبیر فرانسه برای سازماندهی جنبش انقلابی تأسیس شدند و نیز از مجامع سرایای که با مقاصد سیاسی در قرن نوزدهم در اروپا گسترش یافتند، الگوبرداری شده بود. ملکمخان در صحبت با ویلفرد بلُنت به این امر اشاره میکند:
من به اروپا رفتم و سیستمهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی غرب را مطالعه کردم. من با روح و جوهر فرقههای مختلف مسحیت و با سازمانهای جوامع سری و فراماسونری آشنا شدم و طرحی را در نظر گرفتم که ترکیبی از خرد سیاسی اروپا و تعقل مذهبی آسیا باشد.
(محمد محیط طباطبایی، مجموعه آثار ملکمخان)
ملکمخان که میدانست حفظ فراموشخانه در چنان شرایط اجتماعی تا چه حد مشکل است، تا آنجا پیش رفت که ناصرالدینشاه را به ریاست افتخاری آن برگزید. با این حال، فراموشخانه به سرعت با موج مخالفتهای درباریان و دیوانسالاران و نیز روحانیان مواجه شد و سرانجام در سال ١٢٤٠ به دستور حکومت تعطیل شد.
مرام آدمیت
هفت تکلیف آدمیت:١- اجتناب از بدی. ٢- اقدام به نیکی. ٣- اقدام در رفع ظلم. ٤- اتفاق. ۵- طلب علم. ٦- ترویج آدمیت. ٧- حفظ نظام.
(اصول آدمیت)
تودۀ مردم در تاریکی ایران [روزگار] میگذرانند، زیرا راهی برای رهایی از این تاریکی نمییابند. هرچندگاه یکبار جنبشی کورکورانه میان مردم پیدا میشود و یکی خود را "مهدی" میخواند. از راه نجات و رستگاری صحبت میشود، اما آن گفتهها به اصلاحی نمیانجامد. ما نه ایدآلهایمان را یکجا متمرکز میکنیم و نه آنها را متشکل میگردانیم و نه در زیر لوای مشروطیت و قانون برمیخیزیم. هر جنبشی به آشوب و خونریزی میانجامد و همین که طوفان گذشت، آبها از آسیا میافتد و باز نه ایمنی جان و مال است و نه عدالت و آزادی.
(مدنیت ایرانی)
ستایش باد بر آدم که جویای علم و طالب آدمیت آمده است. معنی هستی نیست مگر در علم. معنی انسانیت نیست مگر در آدمیت... برخیز ای ذلیل غفلت، برخیز. مکرر این رساله را بخوان، اصول آدمیت را بدان که نجات تو میسر نخواهد شد مگر به انوار علم... و به انوار علم تقرب نخواهی یافت مگر به اصول آدمیت.
(اصول آدمیت)
گناه بزرگ و تمامی سیاهبختی ما این است که این شرافت و این مأموریت مقدس خود را از دست دادهایم و قرنها است که نعمت حقوق خود را عوض این که از خود بخواهیم از مرحمت دیگران منتظر هستیم. غافل از این ندای حق که: آفتاب عدالت در یک ملک طلوع نمیکند مگر وقتی که اهل آن ملک به حفظ حقوق آدمیت، خود را مستحق عدالت ساخته باشند.
(مجموعۀ رسایل، ص ١۵١)
انسان بدون حقوق آدمیت یک حیوانی است اسیر که هر چه سعی نماید در دنیا به جز بار مشقت هرگز قسمت دیگری نخواهد داشت. حقوق آدمیت یعنی چه؟ مشروح این سؤال را از مجتهدین بخواهید. در لسان سادۀ ما خلاصۀ جواب این است که حقوق آدمیت یعنی شما و همۀ هموطنان شما مختار مال و مختار مسکن و مختار کسب حلال و مختار کلام و مختار قلم خود باشید و هیچیک از حرکات شما را احدی نتواند مانع بشود مگر به حکم قانون.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١١)
ظلمی که به تو وارد میآید، مختار هستی که ظالم را عفو کنی، اما ظلمی که به دیگری وارد بیاورند ابداً نمیتوانی آن را عفو نمایی و تا شرف آدمیت در وجود تو باقی است، باید در رفع آن ظلم و در تلافی مظلوم با تمام قدرت خود اجتهاد کنی. باید آنقدر شعور داشته باشی که بفهمی هر ظلمی که در یک ملک به یک نفر وارد بیاید، ممکن نیست که آن ظلم به آن ملک وارد نشود و آنچه راجع به کل یک ملک است ممکن است که به اکمال، راجع به هر یک از اهالی آن ملک بشود. چارۀ ظلم وقتی آسان است که راجع به دیگری است. همین که ظلم به تو برسد چه میتوانی بکنی؟
(مجموعۀ رسایل، ص ٣٢٧)
حقوق زن
نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمیرود مگر به معاونت زنها. زنهای ایران باید ملائکۀ ترویج آدمیت باشند. وجود آنها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت. یک زن که آدم باشد، میتواند به قدر صد مرد عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت شود.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٧)
هفت تکلیف آدمیت:١- اجتناب از بدی. ٢- اقدام به نیکی. ٣- اقدام در رفع ظلم. ٤- اتفاق. ۵- طلب علم. ٦- ترویج آدمیت. ٧- حفظ نظام.
(اصول آدمیت)
تودۀ مردم در تاریکی ایران [روزگار] میگذرانند، زیرا راهی برای رهایی از این تاریکی نمییابند. هرچندگاه یکبار جنبشی کورکورانه میان مردم پیدا میشود و یکی خود را "مهدی" میخواند. از راه نجات و رستگاری صحبت میشود، اما آن گفتهها به اصلاحی نمیانجامد. ما نه ایدآلهایمان را یکجا متمرکز میکنیم و نه آنها را متشکل میگردانیم و نه در زیر لوای مشروطیت و قانون برمیخیزیم. هر جنبشی به آشوب و خونریزی میانجامد و همین که طوفان گذشت، آبها از آسیا میافتد و باز نه ایمنی جان و مال است و نه عدالت و آزادی.
(مدنیت ایرانی)
ستایش باد بر آدم که جویای علم و طالب آدمیت آمده است. معنی هستی نیست مگر در علم. معنی انسانیت نیست مگر در آدمیت... برخیز ای ذلیل غفلت، برخیز. مکرر این رساله را بخوان، اصول آدمیت را بدان که نجات تو میسر نخواهد شد مگر به انوار علم... و به انوار علم تقرب نخواهی یافت مگر به اصول آدمیت.
(اصول آدمیت)
گناه بزرگ و تمامی سیاهبختی ما این است که این شرافت و این مأموریت مقدس خود را از دست دادهایم و قرنها است که نعمت حقوق خود را عوض این که از خود بخواهیم از مرحمت دیگران منتظر هستیم. غافل از این ندای حق که: آفتاب عدالت در یک ملک طلوع نمیکند مگر وقتی که اهل آن ملک به حفظ حقوق آدمیت، خود را مستحق عدالت ساخته باشند.
(مجموعۀ رسایل، ص ١۵١)
انسان بدون حقوق آدمیت یک حیوانی است اسیر که هر چه سعی نماید در دنیا به جز بار مشقت هرگز قسمت دیگری نخواهد داشت. حقوق آدمیت یعنی چه؟ مشروح این سؤال را از مجتهدین بخواهید. در لسان سادۀ ما خلاصۀ جواب این است که حقوق آدمیت یعنی شما و همۀ هموطنان شما مختار مال و مختار مسکن و مختار کسب حلال و مختار کلام و مختار قلم خود باشید و هیچیک از حرکات شما را احدی نتواند مانع بشود مگر به حکم قانون.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١١)
ظلمی که به تو وارد میآید، مختار هستی که ظالم را عفو کنی، اما ظلمی که به دیگری وارد بیاورند ابداً نمیتوانی آن را عفو نمایی و تا شرف آدمیت در وجود تو باقی است، باید در رفع آن ظلم و در تلافی مظلوم با تمام قدرت خود اجتهاد کنی. باید آنقدر شعور داشته باشی که بفهمی هر ظلمی که در یک ملک به یک نفر وارد بیاید، ممکن نیست که آن ظلم به آن ملک وارد نشود و آنچه راجع به کل یک ملک است ممکن است که به اکمال، راجع به هر یک از اهالی آن ملک بشود. چارۀ ظلم وقتی آسان است که راجع به دیگری است. همین که ظلم به تو برسد چه میتوانی بکنی؟
(مجموعۀ رسایل، ص ٣٢٧)
حقوق زن
نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمیرود مگر به معاونت زنها. زنهای ایران باید ملائکۀ ترویج آدمیت باشند. وجود آنها را در هر مقام باید خیلی محترم داشت. یک زن که آدم باشد، میتواند به قدر صد مرد عاقل از برای پیشرفت آدمیت مصدر خدمت شود.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٧)
اسلام و قانون
حال عوض اینکه به جهالت سابق تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی کنیم اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج مینماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه جمیع خبطها و ضررهای گذشتۀ ما را بلاشک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٣٦)
ما نمیگوییم قانون پاریس یا قانون روس یا قانون هند را میخواهیم. اصول قوانین خوب همه جا یکی است و اصول بهترین قوانین همان است که در شریعت، خدا به ما میدهد. اما از عدم اجرای این اصول به حدی ضرر و ستم دیدهایم و الان به طوری محتاج و تشنۀ قانون هستیم که راضی شدهایم به هر قانون اگر چه قانون ترکمن باشد. زیرا پستترین قوانین بهتر از بیقانونی است.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١)
قانون را از کجا تحصیل و چطور مجرا کنیم؟ باید اقلاً صد نفر از مجتهدین بزرگ و فضلای نامی و عقلای معروف ایران در پایتخت دولت در یک مجلس شورای ملی جمع کرد و به آنها مأموریت و قدرت کامل داد که اولاً آن قوانین و آن اصولی را که از برای تنظیم ایران لازم است تعیین و تدوین کنند و رسماً اعلام نمایند. ثانیاً مطابق یک قرار مضبوط، خود را یعنی مجلس شورای ملی را مواظب و مراقب و موکل اجرای قانون قرار بدهند. بدون این شرط آخری یعنی بدون وجود یک مجلس ملی که دایم مراقب اجرای قوانین باشد بهترین قوانین دنیا بیاثر و بیمعنی خواهد ماند.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٦)
کدام احمق گفته است که ما باید برویم همۀ رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟ حرف جمیع ارباب ترقی این است که این احکام دین ما، همان اصول ترقی است که کل انبیا متفقاً به دنیا اعلام فرمودند و دیگران اسباب این همه قدرت خود ساختهاند. ما هم به حکم عقل و دین خود باید همۀ این اصول ترقی را چه از لندن چه از ژاپن، بلادرنگ اخذ نماییم.
(مجموعۀ رسایل، ص ١٣٨)
دولت و انقلاب
ما همه خواه دوست و خواه دشمن یقین داریم که کشتی این سلطنت حکماً غرق خواهد شد. و حالا سعی و مقصود واحد ما این است که طوری اسباب فراهم بیاوریم که به جای این دستگاه رفتنی بدون هیچ نوع انقلاب و خونریزی، یک دولت حسابی به میان بیاید و آنچه از ظاهر اوضاع معلوم است همینطور خواهد شد.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١٦)
دخالت دولتهای خارجی
حال عوض اینکه به جهالت سابق تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی کنیم اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج مینماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه جمیع خبطها و ضررهای گذشتۀ ما را بلاشک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٣٦)
ما نمیگوییم قانون پاریس یا قانون روس یا قانون هند را میخواهیم. اصول قوانین خوب همه جا یکی است و اصول بهترین قوانین همان است که در شریعت، خدا به ما میدهد. اما از عدم اجرای این اصول به حدی ضرر و ستم دیدهایم و الان به طوری محتاج و تشنۀ قانون هستیم که راضی شدهایم به هر قانون اگر چه قانون ترکمن باشد. زیرا پستترین قوانین بهتر از بیقانونی است.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١)
قانون را از کجا تحصیل و چطور مجرا کنیم؟ باید اقلاً صد نفر از مجتهدین بزرگ و فضلای نامی و عقلای معروف ایران در پایتخت دولت در یک مجلس شورای ملی جمع کرد و به آنها مأموریت و قدرت کامل داد که اولاً آن قوانین و آن اصولی را که از برای تنظیم ایران لازم است تعیین و تدوین کنند و رسماً اعلام نمایند. ثانیاً مطابق یک قرار مضبوط، خود را یعنی مجلس شورای ملی را مواظب و مراقب و موکل اجرای قانون قرار بدهند. بدون این شرط آخری یعنی بدون وجود یک مجلس ملی که دایم مراقب اجرای قوانین باشد بهترین قوانین دنیا بیاثر و بیمعنی خواهد ماند.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٦)
کدام احمق گفته است که ما باید برویم همۀ رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟ حرف جمیع ارباب ترقی این است که این احکام دین ما، همان اصول ترقی است که کل انبیا متفقاً به دنیا اعلام فرمودند و دیگران اسباب این همه قدرت خود ساختهاند. ما هم به حکم عقل و دین خود باید همۀ این اصول ترقی را چه از لندن چه از ژاپن، بلادرنگ اخذ نماییم.
(مجموعۀ رسایل، ص ١٣٨)
دولت و انقلاب
ما همه خواه دوست و خواه دشمن یقین داریم که کشتی این سلطنت حکماً غرق خواهد شد. و حالا سعی و مقصود واحد ما این است که طوری اسباب فراهم بیاوریم که به جای این دستگاه رفتنی بدون هیچ نوع انقلاب و خونریزی، یک دولت حسابی به میان بیاید و آنچه از ظاهر اوضاع معلوم است همینطور خواهد شد.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١٦)
دخالت دولتهای خارجی
نامهای خطاب به سفرای کشورهای دوست: ... ایرانیان اکنون از طریق اتحاد به تلاش رهایی خویش پرداختهاند و در این تلاش هدفی جز نجات ایران و آرزویی جز "سعادت کل عالم" ندارند। در عین حال که "در اجرای این افکار مقدس هر نوع تعدی و انقلاب را به نفرت تمام منکر" هستند... کشورهایی که هدف خود را خدمت به ترقی دنیا قرار دادهاند از این افکار ایرانیان هواخواهی میکنند. و البته آنان آشکارا میدانند که "اضمحلال دولت ایران در این صفخات موجب چه انقلابات کلی خواهد بود"... ایرانیان تا به آخر برای استقرار قانون در کشور خود از تلاش دست نخواهند کشید. در عین حال، این را نیز اعلام میکند که: "ما آدمیان ایران در این موقع مهم ار طرف خارجه اصلاً نه طالب مداخلۀ دولتی هستیم و نه منتظر معاونت مادی." آنچه درخواست میکنیم همراهی نکردن با حکومت ایران است و هشدار دادن به حکومت نسبت به نتایج کردارهای خود.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١٧)
دولت و ملت
در این عهد بقای دولت باید بر زندگی ملت باشد. وقتی ملت زنده نیست، دولت هم باید حکماً نیست شود. این دولت، ملت را نیست کرد و خودش هم حکماً نیست خواهد شد. اگر ما دولت میخواهیم، باید اول ملت را زنده کنیم.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٢)
تاریخ عالم به ما نشان میدهد که بیداری دولت باید از بیداری ملت شروع نماید. آنچه تا به حال در خاکپای دیوانیان تظلم و گریه کردیم بس است. حال وقت است که داد ملت را پیش خود ملت ببریم.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٣)
وزرا و دیوانسالاران
و یا آنان که او "اولیای دولت علیه ایران" میخواند و هیچ "هنری" ندارند جز به تباهی کشاندن ایران:
اولاً: باید از هیچ نوع رسوایی ابداً خحالت نکشند.
ثانیاً: باید از روی صدق و ایمان دشمن معرفت و مروج منتهای قرمساقی باشند.
ثالثاً: باید خود را به حدی بیغرض بسازند که از روی انصاف آن رذلی که بر حسب پستی ذاتی و به حکم شرافت جنون بر همه ایشان مرجح باشد، او را شخص اول قرار بدهند.
(مجموعۀ رسایل، ص ٣٠١)
یک خبط کلی ما نیز این است که علوم مملکتداری را آسانتر از ادنی صنعت میشماریم. مثلاً به وزرا میگوییم: یک شمع کافوری بسازید. همه میخندند و میگویند ما نمیتوانیم. بعد میگوییم: بیایید ایران را نظم دهید. فیالفور همه فریاد میزنند که ما حاضز هستیم و بهتر از همهکس میتوانیم از عهدۀ این کار برآییم و هیچکس نمیپرسد که آقای وزیر، تنظیم ایران از کجا آسانتر از ساختن شمع کافوری است؟ شما میگویید چون درس نخواندهام و چون در کارخانۀ فرنگی کار نکردهام، نمیتوانم شمع کافوری بسازم. پس بفرمایید درس تنظیمات را در کجا خواندهاید؟ میدانم باز خواهید خندید و خواهید گفت: درس تنظیم چه چیز است؟ نظم ایران عقل میخواهد و ما عقل داریم. من هم این فریاد که میزنم به واسطۀ همین خبط شما است. ایران را به عقل نمیتوان نظم داد. عقل شما هم در صورتی که بیشتر از عقل افلاطون باشد، باز بدون علم فرنگی ممکن نیست بفهمید که ادارۀ شهری یعنی چه؟
(مجموعۀ رسایل، ص ١٣٣- ١٣٢)
جنبش تنباکو
تمامی ملل [=انهدام ملل] از سکوت و بردباری آنها بوده نه از جوش و خروش آنها. همین حرکت که بر سر امتیاز تنباکو از ملت ما بروز کرد بهتر از صد وزیراعظم برای ایران فایده بخشید. دوست و دشمن فهمیدند که علاوه بر این وزرای نابکار در ایران یک ملتی هم هست. و من که عضو بسیار ضعیف این ملت هستم از جانب روح این ملت به شما خبر میدهم که ما دیگر از فضائل ادارۀ شما سیر شدهایم و حالا مصصم هستیم که ما هم در دنیا یک دولت داشته باشیم و خواهیم داشت.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٢)
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ١٧)
دولت و ملت
در این عهد بقای دولت باید بر زندگی ملت باشد. وقتی ملت زنده نیست، دولت هم باید حکماً نیست شود. این دولت، ملت را نیست کرد و خودش هم حکماً نیست خواهد شد. اگر ما دولت میخواهیم، باید اول ملت را زنده کنیم.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٢)
تاریخ عالم به ما نشان میدهد که بیداری دولت باید از بیداری ملت شروع نماید. آنچه تا به حال در خاکپای دیوانیان تظلم و گریه کردیم بس است. حال وقت است که داد ملت را پیش خود ملت ببریم.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٣)
وزرا و دیوانسالاران
و یا آنان که او "اولیای دولت علیه ایران" میخواند و هیچ "هنری" ندارند جز به تباهی کشاندن ایران:
اولاً: باید از هیچ نوع رسوایی ابداً خحالت نکشند.
ثانیاً: باید از روی صدق و ایمان دشمن معرفت و مروج منتهای قرمساقی باشند.
ثالثاً: باید خود را به حدی بیغرض بسازند که از روی انصاف آن رذلی که بر حسب پستی ذاتی و به حکم شرافت جنون بر همه ایشان مرجح باشد، او را شخص اول قرار بدهند.
(مجموعۀ رسایل، ص ٣٠١)
یک خبط کلی ما نیز این است که علوم مملکتداری را آسانتر از ادنی صنعت میشماریم. مثلاً به وزرا میگوییم: یک شمع کافوری بسازید. همه میخندند و میگویند ما نمیتوانیم. بعد میگوییم: بیایید ایران را نظم دهید. فیالفور همه فریاد میزنند که ما حاضز هستیم و بهتر از همهکس میتوانیم از عهدۀ این کار برآییم و هیچکس نمیپرسد که آقای وزیر، تنظیم ایران از کجا آسانتر از ساختن شمع کافوری است؟ شما میگویید چون درس نخواندهام و چون در کارخانۀ فرنگی کار نکردهام، نمیتوانم شمع کافوری بسازم. پس بفرمایید درس تنظیمات را در کجا خواندهاید؟ میدانم باز خواهید خندید و خواهید گفت: درس تنظیم چه چیز است؟ نظم ایران عقل میخواهد و ما عقل داریم. من هم این فریاد که میزنم به واسطۀ همین خبط شما است. ایران را به عقل نمیتوان نظم داد. عقل شما هم در صورتی که بیشتر از عقل افلاطون باشد، باز بدون علم فرنگی ممکن نیست بفهمید که ادارۀ شهری یعنی چه؟
(مجموعۀ رسایل، ص ١٣٣- ١٣٢)
جنبش تنباکو
تمامی ملل [=انهدام ملل] از سکوت و بردباری آنها بوده نه از جوش و خروش آنها. همین حرکت که بر سر امتیاز تنباکو از ملت ما بروز کرد بهتر از صد وزیراعظم برای ایران فایده بخشید. دوست و دشمن فهمیدند که علاوه بر این وزرای نابکار در ایران یک ملتی هم هست. و من که عضو بسیار ضعیف این ملت هستم از جانب روح این ملت به شما خبر میدهم که ما دیگر از فضائل ادارۀ شما سیر شدهایم و حالا مصصم هستیم که ما هم در دنیا یک دولت داشته باشیم و خواهیم داشت.
(روزنامۀ قانون، شمارۀ ٢٢)
منبع:
ملکمخان
نظریهپرداز نوسازی سیاسی در صدر مشروطه
حسن قاضیمرادی
نشر اختران، چاپ اول ١٣٨٧
توصیه میکنم این کتاب را درادامۀ کتاب مشروطۀ ایرانی، نوشتۀ ماشالا آجودانی مطالعه کنید.
ملکمخان
نظریهپرداز نوسازی سیاسی در صدر مشروطه
حسن قاضیمرادی
نشر اختران، چاپ اول ١٣٨٧
توصیه میکنم این کتاب را درادامۀ کتاب مشروطۀ ایرانی، نوشتۀ ماشالا آجودانی مطالعه کنید.
برای من که عاشق تاریخ معاصرم اما تنبل در پیدا کردن منابع این پست شما یک نعمت الاهی است
پاسخحذفدرود به شما