۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

سرخوردگی زنده‌یاد مسکوب از انفعال روشفنکری - وصف حال روشنفکرامروز؟

کتاب «سوگ مادر» را می‌خواندم؛ به قلم شاهرخ مسکوب، به کوشش حسن کامشاد. مسکوب سال‌ها عضو حزب توده بود، اما بعدها برید. پس از 28 مرداد 32 به مدت حدوداً دو سال و نیم در زندان به سر برد. مادرش را بیش از هر کس دیگری در زندگی دوست می‌داشت و پس از مرگ مادر در سال 1343 به افسردگی شدیدی – شدیدتر از همیشه – دچار آمد.
کوتاه مدتی قبل از مرگ مادر، در دفتر یاداشت روزانه به تاریخ 23/2/43 چنین می‌نویسد: از خودم بیزارم. مردی نامرد شده ام. مثل بیشتر روشنفکرها قدرت اراده در من مرده است و هر چیز را آنقدر می‌سنجم و در ترازوی «خرد» سنگین و سبک می کنم و چنان در پیچ و خم تحلیل‌های روحی گرفتارم که سرانجام راهی به جایی نمی‌برم. افکار گوناگون مثل موریانه مغزم را می‌جوند. همیشه به یاد سیاوش و هملت می‌افتم و به یاد داستایوسکی و مکافاتی که برای جنایت نکرده باید ببینم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

حقوقدانان ایرانی با غیبت خود می‌درخشند

آیا تا به حال شنیده‌اید که یک حقوقدان ایرانی - از میان این همه حقوقدانان موفق و ثروتمند خارج از ایران - علیه یکی از مقامات جمهوری اسلامی به دادگا‌ه‌های بین‌المللی شکایت کند؟ از بالتاسار گارزون، حقوقدان اسپانیایی بیاموزیم.
پينوشه فقط مرتكب يك اشتباه شد: در زمستان سال ۱۹۹۸ به خبرنگار نشريۀ روشنفكرى نيويوركر گفت كه به زودى سفری كوتاه خواهد داشت به لندن. بالتاسار گارزون، دادستان جسور و تواناى اسپانيايى، اين خبر كوتاه را شفاهاً دريافت کرد. معروفيت او به زمانى بازمی‌گشت كه فيليپ گونزالس، نخست‌وزير پيشين و سوسياليست اسپانيا، را به شركت در قتل رهبر جنبش جدايى‌طلب باسك (ETA) متهم کرد. گارزون (كه البته عضو سازمان عفو نبود اما تحت تأثير مبارزات آن قرار داشت) ظاهراً از بابت اینکه تا آن زمان فقط تعداد انگشت‌شمارى از كودتاگران نظامى و مسببين سركوب و اختناق در شيلی و آرژانتين به پاى ميز محاكمه كشانده شده بودند، آزرده‌خاطر بود. گارزون در كمين پینوشه نشسته بود، مترصد فرصتی بود تا درخواست بازداشت او را تسليم مقامات اسپانيايى کند. مابقی ماجرا را در فصل ششم «چون قطره بر سنگ» به این آدرس مطالعه کنید:
http://www.scribd.com/doc/2973934/Chon-Ghatre-Bar-Sang

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

دیکتاتور هم دیکتاتورهای قدیم که لااقل کمی شرم حضور داشتند

با مشاهده عکس احمدی‌نژاد در کنار موگابه، بی‌اختیار به یاد مطلبی از جاناتان پاور افتادم. در کتاب «چون قطره بر سنگ، تاریخچه سازمان عفو بین الملل»، صفحه 122 http://www.scribd.com/doc/2973934/Chon-Ghatre-Bar-Sang] می‌نویسد: جمعاً حدود ۳۰۰۰ انسان در دوران ديكتاتورى پينوشه اعدام يا ناپديد شدند. در همه اين سال‌ها سازمان عفو بين‌الملل نهايت کوشش خود را به خرج داد تا ضمن افشاى جنايات رژيم پينوشه، از اعتبار آن نزد مردم جهان بکاهد. جالب آنكه حتى فرديناند ماركوس، رئيس‌جمهور فيليپين که خود از ناقضين به نام حقوق بشر بود، در سال ۱۹۸۰ ديدار رسمى پينوشه از اين كشور را به طور ناگهانى لغو كرد. ماركوس كه می‌دید موقعيت خودش به عنوان یک دیکتاتور در معرض خطر است، نمی‌خواست با چنين مرد بدنامى در يك عكس ديده شود. احتماﻻً حدس می‌زد كه اگر عكسى از دو ديكتاتور در كنار هم به دست مجلات و مطبوعات بيافتد، چه افتضاحی خواهد شد.

بزرگ بود - اشک سهراب در سوگ فروغ

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

حکم تکفیر باروخ اسپینوزا

به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر میکنیم، از اجتماع یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم। تمامی لعنت های نوشته شده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی باز میگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار میدهیم، که هیچ کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه بطور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ کس حق ندارد هیچ نوشته ای از او را بخواند.


زیباترین دریا - شعری از ناظم حکمت



زییاترین دریا
دریایی ست که هنوز پیموده نشده
زیبا ترین کودک
کودکی ست که هنوزبزرگ نشده
زیباترین روزهایمان
روزهایی که هنوز نزیسته ایم
زیباترین حرفی که به تو میخواستم بگویم
کلمه ای ست که هنوز گفته نشده


ناظم حکمت ران، متولد نوامبر ١٩٠١، از برجسته‌ترین شاعران و نمایشنامه‌نویسان ترکیه بود. وی در بندر سالونیکا، دومین شهر بزرگ یونان امروزی که در آن زمان جزء امپراتری عثمانی بود، دنیا آمد। او از سن ۱۴ سالگی به سرودن شعر پرداخت. او در سن ۱۹ سالگی در سفری که به شوروی داشت از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و جسارتی بیشتر را درایجاد تحول در شکل و محتوای شعر ترکیه یافت.

در سال ۱۹۲۰ مصطفی كمال پاشا قوایی را تشكیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. همه كسانی كه شور نجات وطن را در دل داشتند، بسوی انقره رو می‌آوردند. در همین سال ناظم نیز كه زندگی در استانبول و در زیر چكمه اشغالگران برایش غیر قابل تحمل شده بود به آناطولی سفر می‌كند. و در راه این سفر است كه اولین بار با زندگی نكبت‌بار زنان و كودكان گرسنه و برهنه و بیمار وطن خود آشنا می‌شود كه آنرا هرگز تا پایان عمر نمی‌تواند فراموش كند از آن پس همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت. از برجستگی های شعر ناظم حکمت سادگی وروانی آنست که تاثیر بسیاری از مایاکوفسکی دارد.

يكی از ريشه های مردمی شعر «حكمت» ترانه هايی بود كه «عاشيق»های ترك می خواندند، اين عاشيق ها كه بخشی از فرهنگ فولكلور تركيه محسوب می شوند تأثير بسزايی در شعر «حكمت» داشتند و اين تأثير در شعر او بر مردم عوام است كه نشانه های خود را به منصه ظهور می‌رساند .

ناظم حكمت درآناطولی خواست در جنگ استقلال شركت كند ولی پذیرفته نشد واز نیروی دریایی به خاطر افکار کمونیستی‌اش اخراج شد. بالاخره به عنوان معلم به یكی از دهات آناطولی فرستاده شد. معلمی در آنجا او را بیشتر به مردم فقیر نزدیك كرد چنانكه محبوبیتش در میان مردم زنگ خطری برای خوانین و متنفذین محلی محسوب می‌شد و آنان تصمیم به قتل او گرفتند. عرصه به روی او كاملاً تنگ شد و سرانجام ناگزیر به فرار به روسیه گردید.

ناظم حكمت در اين ۱۳ سال به كشورهای زيادی رفت، شعر خواند و سخنرانی كرد در همين ايام بود كه در فستيوال جوانان برلين با «پابلو نرودا» شاعر شيليايی آشنا شد همان كه پس از مرگ ناظم حكمت مرثيه ای دردناك برای او سرود آثار او كه به بیش از ۳۰ زبان ترجمه و چاپ شد لیكن تا وقتی زنده بود نگذاشتند در وطن و به زبان خودش منتشر شود.

ناظم حکمت، شاعر آزادی سرزمين تركيه، در ژوئن۱۹۶۳ بر اثر سکتۀ قلبی در مسکو دیده بر جهان فرو بست و در گورستان نووودویچی به خاک سپرده شد. نامش بلند و یادش عزیز باد!

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

آیا «تارنما» برگردان مناسبی است برای «Website»؟



برگرفته از کامنت یک کاربر ناشناس در سایت جدید آنلاین
اگر رجوع بفرمائید به «لغتنامۀ دهخدا»، ملاحظه خواهید فرمود که «تار» از جمله معانی زیر را دارا می باشد:
"چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشتۀ پنبه و تنیدۀ عنکبوت."
برای مثال، فردوسی طوسی در حدود هزار سال پیش چنین ابیاتی را نگاشته است: بیاموختشان رشتن و تافتن
بتار اندرون پود را بافتن
ز دیبای زربفت رومی دویست
که گفتی ز زر جامه را تار نیست

واژۀ انگلیسی «Web»، که عبارت «Web Site» ریشه در آن دارد، در اصل همان «تار عنکبوت» است -- در حقیقت «Tim Berners-Lee» در نامگذاری «World Wide Web» به «تار عنکبوت» فکر می کرده است؛ وی در سال ۲۰۰۰ میلادی کتابی نشر نمود بنام «Weaving the Web» که در زیر به رابطۀ بین «web» و «weave» اشاره خواهم نمود.

حال اگر به فرهنگ جامع «Oxford English Dictionary»، تألیف سوم (در ۲۳ جلد)، مراجعه بفرمائید، متوجه خواهید شد که واژۀ «Web» برخاسته از مصدر «Weave» است و این مصدر ریشه اش واژۀ سانسکریت «اورناوابهی»، «urnavabhi»، یا «urnav-amacacu-bhi»، بمعنی «عنکبوت» (بمعنی لغویِ «پشم باف»)، است که از طریق واژه های یونانی «هوفه» و «هوفوس» به زبان انگلیسی امروزی (از راه انگلیسی قدیمی، بصورت «wefan») رسیده است. در اینجا قابل ذکر است که «سانسکریت» زبانی است «هندوآریایی» و دیرینگی اش در حدود ۳۵۰۰ سال است. این زبان و زبان «پارسی باستان»، که دیرینگی اش بیش از ۲۵۰۰ سال می باشد، یک ریشۀ مشترک دارند.

دهخدا، بنقل از محمد معین، واژۀ اوستائی «تثره» و واژۀ هندی باستان «تانتره»، بمعنی «رشته» یا «طناب»، را در رابطه با «تار» بمعنی "فلز خیلی باریک کرده مثل مو و ابریشم" بکار می برد. زبان «اوستائی کهن» زبان گاتها، یا سروده های اشو زرتشت، است و ریشۀ مشترک با زبان های «سانسکریت» و «پارسی باستان» دارد. دیرینگی آن در حدود ۳۰۰۰ است.

باید اضافه نمایم که پسوند «نما»، بنقل از دهخدا، واژه ای است که ریشه در واژۀ «پهلوی»، یا «پارسی میانه» (زبان ایرانیان در دورۀ ساسانیان)، «نیموتان» دارد.

نتیجه آنکه، با توجه به اصول و شواهد تاریخی و زبانشناسی، واژۀ «تارنما» شاید بهترین مترادف فارسی برای واژۀ انگلیسی «Website» باشد: «تارنما» ترجمه ای است صحیح، زیبا و دارای ریشه ای عمیق در فرهنگ و زبان ایرانیان.

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

گزارش بازگشت «امام» به ايران در پنج پرده کوتاه

مجری تلویزیون (1358): امام خمینی رهبر انقلاب پرشکوه ایران، یک سال قبل با پرواز انقلاب در حالی که بیش از دویست تن از مسوولان کنونی کشور ایشان را همراهی می کردند، در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال هزاران نفر از انقلابیون از جمله چند تن از روحانیون و اعضای شورای انقلاب قرار گرفتند. (فیلمی به مدت چهل دقیقه پخش می شود.)

مجری تلویزیون (1367): حضرت آیت الله امام خمینی مدظله العالی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، ده سال قبل با پرواز انقلاب، در حالی که چند تن از مسوولان سابق کشور و برخی از عناصر نفوذی ایشان را همراهی می کردند، در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال هزاران تن از روحانیون و برخی از اعضای شورای انقلاب قرار گرفتند.( فیلمی به مدت بیست دقیقه پخش می شود.)

مجری تلویزیون (1377): حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بنیانگذار انقلاب اسلامی در حالی که دو سه تن از مسوولان کنونی و گروهی از شیاطین ضدانقلاب واخورده به هواپیمای ایشان نفوذ کرده بودند، در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال دهها هزار نفر از روحانیون و تعدادی از عناصر خائن که بعدا شناسائی شدند قرار گرفتند.( فیلمی به مدت هشت دقیقه پخش می شود.)

مجری تلویزیون (1388): روح خدا، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بنیانگذار انقلاب اسلامی و رهبر مسلمین جهان و چند چیز مهم دیگر، سی سال قبل در پرواز انقلاب در حالی که یک نفر از مسوولان کنونی و برخی خبرنگاران خارجی و تعدادی از دشمنان اسلام قصد داشتند ایشان را در آن هواپیما بقتل برسانند، در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال برخی روحانیون غیرخائن و هزاران تن از عناصر واخورده مساله دار قرار گرفته و سریعا به خانه رفتند.( فیلمی به مدت سه دقیقه پخش می شود که در آن امام در یک هاله نور که هیچ کس در اطراف ایشان نیست، چند بار از پله های هواپیما پائین می آید.)

مجری تلویزیون (1389): آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی سی و دو سال قبل در پرواز انقلاب، با یک هواپیمای تک نفره خود را از پاریس به تهران رسانده و بدون اینکه کسی متوجه او بشود، از مهرآباد تاکسی گرفته و به خانه رفت.( با توجه به اینکه فیلمی از آن سال موجود نیست، به مجموعه ای از سخنرانی های رئیس جمهور محبوب که همه انقلاب های دنیا از وی نشات گرفته توجه فرمائید).






۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

اسحاق نیوتن: جهان در سال 2060 به آخر می‌رسد

چند نکته:
1) نیوتن یک منشی داشت هم سن خودش به نام «ویکنز» که با هم در کمبریج درس می خواندند و هم اتاق هم بودند. این دو به مدت 20 سال در کنار هم زیستند و حال معلوم نیست که آیا روابط جنسی هم داشته اند یا خیر. اغلب یادداشت‌های نیوتن را همین ویکنز تنظیم کرده است.
2) نیوتن آدمی به شدت مؤمن و معتقد به انجیل بود و دانشجویانی را که با فاحشه‌ها محشور می شدند، منحط و ناپاک می‌شمرد.
3) نیوتن به کیمیاگری هم می‌پرداخته و در این راه خیلی رازدار بوده و مدعی بوده که آن «مادۀ مقدس» را یافته است.
4) نیوتن شدیداً تنگ نظر بود و هیج دوست نداشت کسی غیر از خودش به رموز این هر دو جهان پی ببرد. مثلاً با لایپنیز بر سر انتگرال اختلاف پیدا کرد، چون لایپنیز می‌گفت خودش - و نه نیوتن - برای اول بار این نوع محاسبات ریاضی را کشف کرده است. سرانجام موضوع اختلاف را بردند به آکادمی علوم انگلستان. حدس بزنید که رئیس آکادمی کی بود و رأی نهایی به سود چه کسی صادر شد! درست حدس زدید: جناب رئیس آکادمی شخص نیوتن بود و به نفع خودش حکم صادر کرد.
5) نیوتن بر اساس مطالعۀ رموز مندرج در کتاب مقدس، به محاسبات طولانی و دقیقی دست زد و سرانجام به این نتیجه رسید که عمر جهان در سال 2060 به پایان خواهد رسید – یعنی دقیقاً 50 سال دیگر.