۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

و سرانجام... آنان که نه ایران می‌شناختند، نه خدا



در سال ٣٨٠٠ ایرانی- زرتشتی (برابر با ١٤٤١ هجری - خورشیدی) دختربچه‌ای به همراه پدرش خواهد رفت به گردش در بیرون از یک شهر آزاد و آباد و شاد. تپه‌ای خواهند دید در آن دوردست‌ها که کرکس‌ها بر آن فرود می‌آیند و از آن برمی‌خیزند و آسمانش از شمار کرکس‌ها به سیاهی می‌زند. دختر از پدر خواهد ‌پرسید: آن‌جا کجاست؟ پدر پاسخ خواهد داد: آن‌جا مُرده‌کده‌ای است انباشته از مُردار که تا به حال میلیون‌ها کرکس را سیر کرده اما هرگز تمام نمی‌شود. دختر خواهد ‌پرسید: مُرده‌کدۀ چه کسانی؟ پدر خواهد گفت: مشتی راه‌زن که چند صباحی بر سرزمین کوروش فرمان راندند، دزدیدند، کُشتند، سوختند، گورستان‌ها را آباد و شهرها را ویران کردند، هزاران زندان و شکنجه‌گاه ساختند و به پیشانی دوستی و خوبی و جوانی و شادی و شادابی مهر ممنوع کوبیدند. دختر خواهد گفت: و سرانجام به دست مردم نابود شدند؟ پدر خواهد گفت: آری، چون نه ایران را دوست داشتند، نه خدا را می‌شناختند. اجسادشان را زمین ایران قبول نکرد، بوی تعفن برخاست، تا سرانجام کرکس‌ها آمدند. دختر خواهد پرسید: از ضحاک هم بدتر بودند؟ پدر خواهد گفت: ده‌ها هزار بار بدتر. دختربچه خواهد گفت: نام هفت نفرشان را بگو! پدر خواهد گفت: خمینی، خامنه‌ای، جنتی، احمدی‌نژاد، لاریجانی، اژه‌ای، مرتضوی.

۱ نظر:

  1. چقدر تصویری و بدرستی
    درود بر فرزندان پاک کورش ایران زمین.

    پاسخحذف